همانطور که قبلاً عرض کرده بودم و برحسب گفته ام در باره معیارهای استخدام و قابل اعتماد بودن دو معضل بزرگ وجود دارد که مایلم به آن بپردازم.
ما در ایران از اقوام و مذاهب متفاوت تشکیل شده ایم که هویت ملی ما را تشکیل می دهد. از اول انقلاب ما شاهد معیاری به نام تعهد و تخصص بودیم. این تعهد و تخصص شامل هویت انقلابی است. سوالی که پیش می آید این است که تا چه حدی این هویت من درآوردی و یا بر مبنای حقیقت است.
هویت ملی و یا مذهبی ایران بر مبنای فرهنگ اصیل ایرانی بر اساس قرنها تمدن شکل گرفته است.
در هویت انقلابی شما تمامی اصولی را که بر اساس قرنها هویت ملی و مذهبی تعریف شده است را رد می کنید تا حقانیت خود را ثابت کنید. سوالی که پیش می آید تفاوت هویت ملی مذهبی و هویت انقلابی است.
ما بر اساس تعالیم اسلام نمی توانیم هیچ گونه تقلیدی در اصول دین داشته باشیم. جزیی از اصول دین نبوت و کتاب است که بر اساس همین دو اصل تمامی پیروان ادیان سه گانه ابراهیمی و زرتشتیان برادران توحیدی و احترام به اهل کتاب حتی جزو سیره پیامبر و خلفای اسلامی و چهارده معصوم که همگی پیشوایان اسلامی هستند می باشد.
هویت انقلابی شامل یک شاخه دیگرکه هویت ملی است که ما در زمان جنگ و دفاع مقدس شاهد آن بودیم. بر اساس آمار شهدای زمان جنگ از هر قوم و مذهبی بوده اند و ما بر اساس هویت ایرانی نمی توانیم نمک بخوریم ونمکدان را بشکنیم.
حال جای سوال این است که هویت انقلابی چیست؟ آیا هویت قرون متمادی ملی مذهبی که ضامن استقلال و نوشتن اولین منشور حقوق بشر و هویت ایرانی می باشد چه تفاوتی با هویت انقلابی که خواهان استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی بود دارد. به نظر می رسد که هیچ گونه تفاوتی وجود ندارد.
اگر مشکل نسل انقلاب مشکل ماهوی با سیاستهای رژیم پیشین بود که من هم آن را قبول دارم ما مشکلی با هویت ایرانی و ملی مذهبی نداشته ونخواهیم داشت. ما نمی توانیم حرکت آزادیخواهانه نسلهای حداقل دو قرن پیش را که حرکت مترقی و رو به جلو مشروطه را رقم زد را با مشکلات ماهوی رژیم سلطنتی که تابع این حرکت مترقی نبود و مشکلات اساسی در اجرای قانون اساسی مشروطه داشت یکی کنیم. این به مانند مقایسه سیب و پرتقال می باشد.
یکی بر شاخ نشسته و بن می برید. هویت ایرانی که همان هویت ملی و مذهبی ماست به مانند ریشه ما است. ما نمی توانیم ادعای انقلابی بودن داشته باشیم و با هویت خود دشمنی کنیم که منجر به نوعی خودزنی اجتماعی و گروهی می شود. این امر را شما در روشنفکرهای ایران می بینید. همه از همه عوامل به شدت ناراحت و منتقد به همه بدون ارایه هیچگونه راه حل منطقی. فحاشی و بی ادبی نشانه نوعی روشنفکری و تجدد به حساب می آید. نوعی عناد به خود که با خراب کردن هر چه بیشتر اصول و قواعد هویت شما (به عبارتی دیگر بی هویتی شما) نمایانگر تجدد و مدرنیته شما است.
حال که من تصویر روشنی از دشمن ذهنی و خیالی خودمان به وجود آوردم بر می گردم به انکار هویت خودمان و مشکل با اینکه ما از بقیه بهتریم. از قدیم گفته اند مواظب جیب خودت باش بقیه را دزد نکن. و یا گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تورا چه حاصل. به جای جستجو کردن دشمن خارجی و فرافکنی مشکلات خودمان به فکر درمان باشیم. برای اینکه عناد به خود و خودزنی فرهنگی و اجتماعی یک بیماری اجتماعی است که با مقداری مطالعه و شناخت از خود حل می شود و نه با دشمن تراشی و جستجوی دشمن خارجی که وجود عینی ندارد و ذهنی و ساخته و پرداخته خودمان است. با یک سوزن به خودمان و یک جوال دوز به دیگران می بینیم که این دشمن وجود خارجی نداشته و ساخته پرداخته ذهن خودمان است.
بنابراین شناخت خودمان و تجزیه و تحلیل نقاط ضعف و قوت ما شرط عقل و درمان این مشکل هویتی ماست نه فرافکنی فحاشی و عناد به خود و خودزنی شخصی و گروهی که ما به عنوان افسردگی اجتماعی و نوعی مازوخیسم گروهی می شناسیم. من عرف نفسک عرف ربک .آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم. ممکن است که آنچه ما در بیرون و به عنوان جواب می جوییم نه در بیرون و بلکه در اندرون ما وجود داشته باشد که با تخریب شخصیت و قطع ریشه امان نه تنها آن را پیدا نمی کنیم بلکه با هر حرکت از آن دورتر هم می شویم.
Tags: ایران سربلند, ایرانسربلند
Leave a Reply